پایگاه فرهنگی حلم
پایگاه فرهنگی حلم

پایگاه فرهنگی حلم

مسجدی که بمب اتم آن را ویران نکرد!


مسجد کوبه (به ژاپنی: 神戸モスク)،  کوبه (Kobe) اولین مسجد ساخته شده در ژاپن است. این مسجد در سال 1928 در ناکایاماته دوری، چو-کو ساخته شده است. کوبه به معنی دروازه خدا است.

 
به گزارش شفقنا، این مسجد به سبک هندی سنتی و به دست "یان یوزف اشواگرا" (Jan Josef Švagr) ساخته شده است.

وبسایت «امیزینگ نوتز» نوشت: حمله اتمی آمریکا به دو شهر ناگازاکی و هیروشیما باعث شد منطقه کوبه نیز طی این حملات آسیب شدیدی دید و تا حد زیادی ویران شد.
مسجدی که بمب اتم آن را ویران نکرد!
مسجد کوبه همچنان استوار پس از حمله اتمی آمریکا به ژاپن

در حالی که ساختمان های اطراف مسجد کوبه تقریبا با خاک یکسان شدند، این مسجد مستحکم و پابرجا ماند، و تنها ترک هایی روی دیوارهای بیرونی اش ایجاد شد و شیشه های آن شکست. نمای بیرونی مسجد بر اثر بمباران سیاه شد.

سربازان ژاپنی که در زیرزمین این مسجد پناه گرفتند از خطر بمباران جان سالم به در بردند. این مسجد به پناهگاهی برای قربانیان جنگ تبدیل شد. پس از اتمام جنگ، برخی دولت های اسلامی هزینه تعمیر و نوسازی مسجد را بر عهده گرفتند.
مسجدی که بمب اتم آن را ویران نکرد!
این مسجد در یک حادثه دیگر نیز استحکام خود را ثابت کرده است. زلزله ای که در ساعت 5:46 روز 17 ژانویه 1995 با نام زلزله "هانشین" رخ داد، تنها 20 ثانیه به طول کشید، اما حدود 6433 نفر ژاپنی را به کام مرگ کشاند، که اکثرشان ساکنان شهر کوبه بودند. اما مسجد کوبه در این زلزله ویران نشد.

مسجدی که بمب اتم آن را ویران نکرد!


نامه ای از خدا

امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگات می کردم و امیدوار بودم که با من حرف بزنی، “حتی برای چند کلمه”، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی!وقتی داشتی این طرف و اون طرف می رفتی تا حاضر بشی، فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که واستی و با من حرف بزنی
اما خیلی مشغول بودی!یک بار مجبور شدی منتظر بشی و برای یک ربع کاری نداشتی جز اینکه روی یه صندلی بنشین...ی، بعد دیدمت که از جا پریدی. خیال کردم می خوای با من صحبت کنی، اما به طرف تلفن رفتی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا آخرین شایعات باخبر بشی.
تمام روز با صبوری منتظر بودمبا اونهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلا وقت نداشتی با من حرف بزنی. متوجه شدم قبل از نهار هی دوروبرت رو نگاه میکنی، شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی، سرت رو سوی من خم نکردی. به خونه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری!بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون رو روشن کردی. نمی دونم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ تو اون چیزهای زیادی نشون می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت رو جلوی اون می گذرونی، در حالی که درباره ی هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هاش لذت می بری
باز هم صبورانه انتظارت رو کشیدم
و تو در حالیکه تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی، و باز هم با من صحبت نکردی. موقع خواب… فکر میکنم خیلی خسته بودی. بعد از اینکه به اعضای خونوادت شب بخیر گفتی، به رختخواب رفتیفورا هم به خواب رفتی!احتمالا متوجه نشدی که من همیشه کنارتم و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم، بیش از اونچه تو فکرش رو میکنی. حتی دلم می خواد یادت بدم که تو چطور با دیگران صبور باشی.من اونقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر یک سر تکان دادن، دعا، فکرخیلی سخته که یک مکالمه یک طرفه داشته باشیخب، من باز هم منتظرت هستمسراسر پر از عشق توبه امید اینکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدیدوستت دارم، روز خوبی داشته باشی

رونق دوباره خاطرات

مسجد قدس سیرجان، مسجدی که برایمان دنیایی از صفا و معرفت است ، قسمت اعظم زندگی ما در این مسجد شکل گرفت، قسمتی که شاید بتوان با جرات گفت بهترین و شیرین ترین قسمت زندگی ماست.
زندگی در حال هوای مسجد و یاد خدا، زندگی ساده و بی ریا.

...(به امید رونق گرفتن آن روزها)...

"پدر عزیزم روزت مبارک"

زن و دختر جوانی پیرمردی خسته و افسرده را کشان کشان نزد عارفی آوردند و در حالی که با نفرت به پیرمرد خیره شده بودند از عارف خواستند تا سوالی را از جانب آن ها از پیرمرد بپرسد!

عارف در حالی که سعی می کرد خشم و ناراحتی خود را از رفتار زشت دختر و زن با پیرمرد پنهان کند، از زن قضیه را پرسید. زن گفت: "این مرد همسر من و پدر این دختر است. او بسیار زحمت کش است و برای تامین معاش ما به هر کاری دست می زند. از بس شب و روز کار می کند دستانی پینه بسته و سر و صورتی زخمی و پشتی خمیده و قیافه ای نه چندان دلپسند پیدا کرده است. وقتی در بازار همراه ما راه می رود ما در هیکل و هیبت او هیچ چیزی برای افتخار کردن پیدا نمی کنیم و سعی می کنیم با فاصله از او حرکت کنیم. ای استاد بزرگ از طرف ما از این پیرمرد بپرسید ما به چه چیز او به عنوان پدر و همسر افتخار کنیم و چرا باید او را تحمل کنیم!؟"

عارف نفسی عمیق کشید و دوباره از زن و دختر پرسید: "این مرد اگر شکل و شمایلش چگونه بود شما به او افتخار می کردید!؟"

دخترک با خنده گفت: "من دوست دارم پدرم قوی هیکل و خوش تیپ و خوش لباس باشد و سر و صورتی تمیز و جذاب داشته باشد و با بهترین لباس و زیباترین اسب و درشکه مرا در بازار همراهی کند."

زن نیز گفت: "من هم دوست داشتم همسرم جوان و سالم و تندرست و ثروتمند و با نفوذ باشد و هر چه از اموال دنیا بخواهم را در اختیار من قرار دهد. نه مثل این پیرمرد فرتوت و از کار افتاده فقط به اندازه بخور و نمیر برای ما درآمد بیاورد!؟ به راستی این مرد کدام از این شرایط را دارد تا مایه افتخار ما شود؟ ای استاد از او بپرسید ما به چه چیز او افتخار کنیم!؟"

عارف آهی کشید و به سوی پیرمرد رفت و دستی به شانه اش زد و به او گفت: "آهای پیرمرد خسته و افسرده! اگر من جای تو بودم به این دختر بی ادب و مادر گستاخش می گفتم که اگر مردی جوان و قوی هیکل و خوش هیبت و توانگر بودم، دیگر سراغ شما آدم های بی ادب و زشت طینت نمی آمدم و همنشین اشخاصی می شدم که در شان و مرتبه آن موقعیت من بودند!؟"

پیرمرد نگاه سنگینش را از روی زمین بلند کرد و در چشمان شفاف عارف خیره شد و با صدایی آکنده از بغض گفت:" اگر این حرف را بزنم دلشان می شکند و ناراحت می شوند!! مرا از گفتن این جواب معاف دار و بگذار با سکوت خودم زخم زبان ها را به جان بخرم و شاهد ناراحتی آنها نباشم!"

پیرمرد این را گفت و از شیوانا و زن و دخترش جدا شد و به سمت منزل حرکت کرد.

عارف آهی کشید و رو به زن و دختر کرد و گفت: "آنچه باید به آن افتخار کنید همین مهر و محبت این مرد است که با وجود همه زخم زبان ها و دشنام ها لب به سکوت بسته تا مبادا غبار غم و اندوه بر چهره شما بنشیند."

میلاد نور مبارک

در ماه رجب نور خدا می تابد / از روی علی نور خدا میتابد 

در خانه حق حقیقتی شد نهان / پرورده ی دست حق علی می آید 

ولادت حضرت علی علیه السلام بر شما مبارک

قالَ علیٌّ (ع) :

  • بدترین مردم کسی است که عیوب مردم را دنبال کند٬ 
  •  در حالی که نابینای عیوب خود است.

منبع : غررالحکم ج١ /فصل۴١ (شرّ)٬ حدیث۶٧.

آرامش در کنار خانواده

بسم الله الرحمن الرحیم

ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماماً» (فرقان، 74).

«قرة»، از واژه قرار است و منظور از قرةاعین، آرامش دیدگان می‌باشد. چشم انسان در چیزی که خوشایند اوست، آرام می‌گیرد. در این آیه، عبادالرحمن از خداوند درخواست می‌کنند که «همسران و فرزندان ما را مایه آرامش چشم ما قرار ده»

وقتی کسی رو دوس داری

وقتی کسی رو دوس داری ، حاضری جون فداش کنی 

 حاضری دنیا رو بدی ، فقط یه بار نیگاش کنی

رو همه چی خط بکشی ، حتی رو برگ زندگی

 فقط اونی که عشقته ، عاشقی رو بلد باشه 

 قید تموم دنیا رو، به خاطر اون می زنی

خیلی چیزا رو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدانکرده اون،  یه وقت بهت نگه برو

حاضری هرچی دوست نداشت ، به خاطرش رها کنی 

 حسابتو حسابی از، مردم شهر جدا کنی

 وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری 

 تولد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونتو بدی ، یه خار توی دساش نره 

 حتی یه ذره گرد و خاک،  تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن، تمام آدمای شهر

 اما نبینی اون باهات، کرده واسه یه لحظه قهر 

  برای سلامتی همه زنان و مردان، همه خانواده هایی که خوبند و ....یه صلوات

در ارتباط با خودتون و دیگران

در ارتباط با خودمون و دیگران ما همیشه تو این پنج تا حالت گرفتاریم: خوب یا خوبتر یا خوبترین یا بد یا بدتر یا بدترین.

مهم اینه که چه میکنیم . آیا خوبش یا بهترینش رو درمیارید . یا میگردید بدترینش رو در میارید. روزی که شما در ارتباط با خودتون یا همسرتون یا دیگران بد یا بدترین رو در میارید خبر بد براتون دارم پنج سال بعد دیگه تحمل خودتون و او براتون غیر ممکنه. در حالی که اگر شما در خصوص ارتباط با بچه ها و همسرتون به سمت خوب و بهتر خودتون و او برید بعد از یه مدتی از او یه آدم بهتری ساختید . علتش هم این است که او خوبش یا بهترینش شما رو میبره سر جای واقعیش و به تدریج اون چیزی که بد و بدتره بیرون رفته و جاش حتی خود واقعیش رفته جای خود واقعیش قرار گرفته. یعنی من پنج سال بعد یک کس بهتری شدم.

بعضی متخصص این هستند که هر کی رو بدن دستشون. شش ماه هشت ماه بعد از کار میندازنش فلجش میکنند بعد میگند این چرا اینجوری شد . در حالی که مهمترین مساله این هست که آیا شما از یک کسی بهترین و برترین رو در میارین؟یا کمکش میکنید که در بیاد و خودتون چنینید یا نه؟

با همدیگر چگونه ایم؟

من و شما در دنیایی هستیم که وقتی به این دنیا می آیم باید با آدما رابطه داشته باشیم. دو جور رابطه داریم. یکی رابطه مبتنی بر همدلی و همکاری، دوستی و محبت است . و یکی رابطه مبتنی بر رقابت و ستیز. و به همین جهت است که شما باز نگاه کنید چگونه زندگی می کنید.

مساله این است که انسان و همسر شما برای شما باید هدف باشه ،  نه وسیله. متاسفانه ما در دوره ای زندگی میکنیم که بسیاری از ما وقتی که به این دنیا میایم متوجه میشیم که ما وسیله بودیم. یعنی یه بهانه بودیم. من رو مادرم آورده برای اینکه خاله ام یا عمه ام توصیه کرده. به خاطر منه که مادرم با پدرم مونده.

انسان کالا و شی نیست

ما متاسفانه مانند بسیاری از مردم دنیا به دلیل برخورد غلطی که همیشه با ما شده و می شه متاسفانه معتقدیم که انسان کالا و شی است. بنابراین یادتون باشه ما شی نیستیم. بنابراین ناراحت نشید یک چروک پیدا شده. یا مثلا یه موی سپید یا یه چیز دیگه یا مثلا یه دفعه سنتون میره سی یا چهل. یعنی این از اون گرفتاریهای عجیب و غریبه. شما روزی با این مسایل و موضوعات یا نگاه برخورد میکنید که شی و کالایید. یه کالای مثلا شکسته . یه کالای مصرف شده.

بنابراین از این نگاه در بیایید که شما شی اید و اگر خودتون رو شی و کالا نمیدونید به دیگری هم به عنوان شی و کالا نگاه نکنید.

مردم دنیا از نظر روانی سه نوع اند:

یه عده طلبکارن یه عده بدهکار . یه تعدادی هم به مرحله خودکفایی رسیده اند.

من و شما قراره روی پای خودمون ایستاده باشیم. حالا که من رو پای خودم ایستادم اونم رو پای خودش ایستاده بهترین نوع زندگی اینه که دست در دست هم وقتی که هر دو رو پای خودمون ایستادیم حرکت کنیم .

من و شما سه تا وظیفه برای خودمون داریم:

1.       اداره کردن خودمون .(مدیریت برای رسیدن به هدف هامون)

2.       کنترل کردن خودمون . ( فکرها، حرفها، رفتارها، احساسات و عواطف)

3.       انضباط و discipline

کسی نه قرار است ما رو کنترل کنه˛ نه قراره ما رو اداره کنه و نه قراره ما رو به انظباط  بکشونه.شما باید خودتون این کارو بکنید و همسرتون رو کمک کنید که این کار رو بکنه.

مساله شناخت خودمون و شناخت اوست.

وقتی که انسان و خودمون رو نمیشناسیم بسیار طبیعی است که طرف مقابلمون رو هم نمی شناسیم. من میتونم شما رو به اندازه ای که خودم رو میشناسم بشناسم . و چون خودم رو خیلی کم می شناسم ، شما رو هم نمیشناسم.

چرا این کارو میکنم چرا این کارو نمیکنم. مخصوصا چرا این کارو میکنم اون زمانی که نباید بکنم و چرا این کارو نمیکنم اون زمانی که باید بکنم. و دوم شرایط حالات خودم و احساسات خودم. چرا این حال رو دارم چرا غمگین شدم چرا عصبانی شدم. چرا؟

انسان با هیچ چیزی به خوبی احتیاج و نیاز تعریف نمیشه. یعنی اگر شما بخوایید انسانی رو تعریف کنید ، فقط کافی است که درباره احتیاج و نیاز او بدونید.