نگاهی به یادداشتهای علم(1)
پیشبینی
علم از وضعیت ایران در سال 52، انفجار ملت است: «من وضع را قابل انفجار
میبینم و بسیار نگرانم». و در سال 54 قاطعانه میگوید که ایرانیان راهی جز
انقلاب نخواهند داشت.
گروه تاریخ مشرق- در
سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در ایران- که منجر به شکلگیری جمهوری اسلامی
در این دیار شد- به نظر میرسد تقویت شناخت عوامل اتفاق، اتحاد و یکپارچگی
ملت برای برداشتن گامی بلند در مسیر تعیین سرنوشت خود، ضروری باشد.
قیام
سراسری ایرانیان در جامعهای با قلمرو سرزمینی وسیع و با سلائق و
قومیتهای متنوع به عنوان یک پدیده بیمانند در تاریخ جهان علیه استبداد و
استعمار به این دلیل بیبدیل بود که صرفاً راه خود را بر ایجاد تحول فکری
در انسان بنا گذاشت و هرگز در برابر قدرت سخت عوامل ضداستقلال خود به
ابزارهای مشابه متوسل نشد.
حرکت در مسیر آگاهی از این رو رمز پیروزی
ایران بود که قدرت سخت را در مواجهه با خود نه تنها بیتاثیر میساخت بلکه
هر نوع تشدید خشونت از قبیل شکنجه و کشتار برای شکستن اراده و عزم ملت
ایران در کسب استقلال، شناخت بیشتر از استبداد (پهلوی) و سلطهگران
(آمریکا، انگلیس و اسرائیل) را رقم میزد.
متاسفانه امروز غفلت از برخی
رویکردهای انقلاب اسلامی موجب کمرنگ شدن توجه به آگاهی در جمهوری اسلامی
ایران شده است. باید اذعان داشت یافتهها و شناخت جامعه کنونی به ویژه نسل
پرورش یافته این دوران از دلایل قیام نسل انقلاب به شدت روند نزولی دارد.
گام برداشتن در مسیر جبران این غفلت چندان نیز سهل نیست زیرا به محض سخن
گفتن از گذشته آن را در پیوند با حال ارزیابی میکنند. لذا به منظور اجتناب
از شکلگیری این تصور که تشریح دلایل قیام سراسری ملت ایران، ارتباطی با
انحراف اذهان از خطای برخی مسئولان امروز دارد، در سلسله نوشتارهایی تلاش
خواهد شد با روایات دستاندرکاران همان دوران به واقعیتها نزدیک شویم.
امیراسدالله علم به عنوان محرم اسرار محمدرضا پهلوی خاطراتی در شش جلد از
خود باقی گذاشته است. این یادداشتهای روزانه که در آن دوران به صندوق
امانات بانکی در اروپا سپرده شده بود 15 سال پس از مرگ راوی انتشار عمومی
یافت.
علم در مورد وضعیت ارائه خدمات پایهای به مردم در سال 56- که شاه
مدعی بود کشور را در آستانه نیل به تمدن بزرگ قرار داده!!- مینویسد:
«جمعه 27/3/56: آیتالله [احمد] خوانساری تلفن کرد که در قم برق نیست و
مردم بیآب ماندهاند، تلفنی (به شاه) عرض کردم. فرمودند فوری به دولت
بگو... ولی این حرفها نیست. کار از پایه خراب است اکنون باز در تهران
بیبرقی است، منجمله منزل خودم هر شب برق قطع میشود و ناچار یک موتور برق
کوچک خریدهام که این دو سه روزه به کار بیافتد... کار به حدی مسخره شده که
از تصور خارج است... میترسم یک دفعه امور از داخله بگسلد، ولی امیدوارم
چنین چیزی پیش نیاید.» (یادداشتهای علم، ج6، ص497)
در این فراز وزیر
دربار شاه به صراحت پیشبینی بحران اجتماعی و گسترش اعتراضات تا حد از هم
گسستن امور داخلی را مطرح میسازد. باید توجه داشت بحران قطع برق به صورت
روزانه هشت ساعت مربوط به روستاها نیست که اصولاً به طور کلی از این نعمت
محروم بودند بلکه مربوط به پایتخت کشوری است که استبداد حاکم بر آن در
تبلیغات مدعی بود به زودی ایران در تحت تسلط آمریکا، انگلیس و اسرائیل به
یکی از بزرگترین کشورهای صنعتی تبدیل خواهد شد. حال چگونه بدون چنین
زیرساختهای ابتدایی میتوانستیم به کمک نور شمع و فانوس، صنعتی شویم خدا
میداند.
البته در فرازی دیگر در سال 55 علم خود به این واقعیت اذعان
دارد که با قطعی ممتد برق در کشور عملاً راهاندازی صنعت زیانده خواهد بود:
«یکشنبه 26/10/55-... نبودن برق و ساعات ممتد خاموشی در پایتخت و ولایات،
خوابیدن و ضرر هنگفت صنایع به علت نبودن برق، خرابی تلفن، نبودن ...»
(همان، ص391)
در نیمه اول همین سال 1355 نیر علم بحث در مرز تمدن بزرگ
بودن را به سخره میگیرد و میگوید: «در مرز تمدن بزرگ، پایتخت کشور ما
هنوز خاموشی برق داشته و هیچ سرویس صحیحی، نه آب، نه برق، حتی در پایتخت
نتوانیم به مردم بدهیم، واقعاً ننگ است، واقعاً ننگ است... هر الاغی را
شاهنشاه به نخستوزیری برگزیند، همین قدر که قدری حمیت و حقیقت داشته باشد،
کافی است که وضع را نجات بدهد. جهان وطن که نمیتواند وطن آباد کند.»
(همان، ص182) مراد علم از جهان وطن هویدا است که علاوه بر بهایی بودن،
عضویت وی در سازمان فراماسونری و ترویج تز جهان وطنی محملی برای خدمت به
صهیونیستها و پشت کردن به ایران و ایرانیت بود.
مناسب خواهد بود که در
کنار چنین وضعیت اسفباری در شهرهای بزرگ و پایتخت که قطعی ممتد برق آن
مربوط به یک یا دو سال نبود در مورد روستاها که بخش اعظم جمعیت کشور را در
خود جای میدادند نیز نظری به روایت علم افکنیم: «پنجشنبه 29/1/53... ظهر
برای نیم ساعتی جلسه هیئت امناء خانههای فرهنگ روستایی را داشتیم و جای
بسی تأسف من شد که وقتی جویا شدم در دهات چقدر برق و آب آشامیدنی داریم،
معلوم شد یک درصد دهات ایران آب آشامیدنی تمیز دارند... ولی چهار درصد دهات
ایران برق دارند. خیلی عجیب است و جای تأسف.» (همان، ج4، ص66)
اکنون
باید دید در حالیکه مردم ایران از ابتداییترین خدمات (آب، برق، آموزش،
بهداشت، حمل و نقل، جاده و ...) محروم بودند ثروت این ملت چگونه برباد
میرفته است. علم در این زمینه معترف است آمریکاییها قیمتهای رسمی
سلاحها را تا سه برابر برای ایران افزایش میدادند اما مخالفتی با آن از
جانب محمدرضا پهلوی صورت نمیگرفت: «15/6/1355... منابع پنتاگون به کمپانی
ژنرال دینامیک سازنده هواپیمای16F فشار آوردهاند که باید قیمتها را دو
برابر برای ایران حساب بکنی و بگویی که حساب سابق ما اشتباه بوده...
شاهنشاه خیلی به فکر فرو رفتند. بعد فرمودند در دل خودم هم چنین شکی پیدا
شده بود... ما از اینها کاغذ داریم که هر هواپیما 5/6 میلیون دلار
گفتهاند، چه طور حالا زیرش میزنند و میگویند هر هواپیما 18 میلیون دلار،
از سه برابر هم بیشتر (شاه حسابش خیلی خوب نبوده). عرض کردم، همین کاری
است که در مورد destroyer [ناوشکنهای] spruamu کردند که قیمت یک دفعه از
280 میلیون دلار برای شش عدد، به 600 میلیون دلار رسید و ما هم خریدیم
قطعاً در آنجا هم پنتاگون نظر داشته که زودتر ته حساب پولهای نفت را بکشد
بالا.» (همان، ج6، صص7-236)
این حاتمبخشیها از سرمایه ملت ایران
منحصر به آمریکا نبوده بلکه وابستگان به آمریکا نیز از آن سهم داشتند که
مناسب است به مواردی از آنها از خاطرات علم اشاره شود: «شنبه 22/3/1355
موثقی را پس از شرفیابی دیدم. مذاکراتش با ملکخالد خوب بود و بیچاره قول
داده است پانصد میلیون دلار حسبالامر اعلیحضرت همایونی به ملک حسین بدهد.»
(همان، جلد6، ص152) از دیگر نمونهها خرید کاخ و اتومبیلهای متعدد برای
پادشاه افغانستان در ایتالیا است: «عرض کردم پادشاه افغانستان باز یک
اتومبیل در رم خریده به ده هزار دلار و پولش را از شاهنشاه میخواهد.
فرمودند، البته بده، چه باید کرد خدا به ما میرساند که ما به دیگران
بدهیم» (همان، ج6، صص6-45)
البته در کنار چپاول ثروت ایران توسط قدرت
خارجی که با درندهخویی وصف نیافتنی عمل میکردند به تعبیر علم لاشخورهای
داخلی نیز در حاشیه این چپاولگریها بیبهره نبودند. مناسب است علت اینکه
ملت ایران از این ثروت (تولید 6 میلیون بشکه نفت در روز) کمترین بهرهای
نمیبردند و حتی در تهران وضعیت آموزش و کمبود فضای آموزشی به حدی
فاجعهآمیز بود که بعضاً دبیرستانها به صورت چهارشیفته اداره میشده را از
زبان علم دنبال کنیم: «26/11/47- وای که طبقه حاکمه چقدر فاسد و پلید
است.» (همان، ج1، ص131) و در فرازی دیگر: «8/12/53- صبح ملاقاتهای منزل
جایگاه بود چون همه از طبقه لاشخور حاکمه (طبقه خودم) بودند و هرکس به
منظور جلب منفعتی آمده بود.» (همان، ج 4، ص393) و در جایی دیگر میافزاید:
«15/12/53- صبح باز لاشخورها به سراغ من آمده بودند که از سفر گسترده تازه
متمتع باشند. واقعاً جانکاه است.» (همان، ج4، ص401)
علم به استفاده از
تعبیر لاشخور اصرار دارد و بهگونهای میخواهد بگوید ثروت اصلی را آمریکا،
انگلیس و اسرائیل میبرند و ته مانده آنرا افراد وابسته به این قدرتها
در داخل کشور لذا میگوید: «31/4/54- لاشخورها که در اطراف ما هستند، برای
بلعیدن این کار بزرگ دهن باز کردهاند و از طرق مختلف حمله میآورند.»
(همان، ج5، ص200)
به این ترتیب پیشبینی علم از وضعیت ایران در سال 52،
انفجار ملت است: «26/5/52- من وضع را قابل انفجار میبینم و بسیار نگرانم».
(همان، ج3، ص111) و در سال 54 قاطعانه میگوید که ایرانیان راهی جز انقلاب
نخواهند داشت: «3/11/54- مطلبی که مرا بیشتر تحت تأثیر داشت مذاکراتی بود
که دیشب با [عبدالمجید] مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه داشتم، چون چندتا
پروژه مورد علاقه شاهنشاه را باید با او مذاکره میکردم. دیشب به منزل من
آمده بود و به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن
میگفت که بینهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتاً باید به
انقلاب بیانجامد.» (ج5، ص452)
*عباس سلیمی نمین